امروز جمعه 02 آذر 1403 http://pragmatism.cloob24.com
0
مدرسه جایی است که در آن باید میان گروه ها تفاهم ایجاد نمود، اختلافات را تقلیل داد. افکار و عقاید گروهی را مبادله کرد و وحدتی را که لازمه ی ادامه ی حیات  جمعی است در شاگردان بوجود آورد. با توجه به همین جهات «جان دیویی» کار اجتماعی مدرسه را در کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت مورد بحث قرار می دهد و در این زمینه سه وظیفه اساسی برای مدرسه تعیین می کند.

1 – مدرسه باید جنبه های خوب اجتماعی را در خود منعکس سازد. به عبارت دیگر مدرسه باید جامعه ی تلطیف شده را به شاگردان معرفی کند. درست است که شاگردان خودبخود جنبه های بد جامعه را درک خواهند کرد و باید آنها را آماده برای برخورد به اینگونه جنبه ها نمود مع ذلک حذف جنبه های بد اجتماعی در محیط جمعی مدرسه مخصوصا " در دوره ی دبستان تا حدی منطقی بنظر می رسد.

2 – وظیفه ی مدرسه ساده کردن امور پیچیده اجتماع است. امور پیچیده ی اجتماعی برای شاگردان غیر قابل درک می باشد. بنابراین اولیاء مدرسه باید تا آنجا که امکان دارد جنبه ی پیچیده ی زندگی جمعی را به صورتی ساده تر ارائه دهند. و بتدریج شاگردان را به سازمان های پیچیده ی اجتماعی آشنا سازند.

3 – وظیفه ی سوم مدرسه ایجاد هماهنگی، تفاهم و صمیمیت میان شاگردان است. بدون تردید افراد جامعه باید در بعضی مسائل وحدت نظر داشته باشند یا لااقل افکار و عقاید یکدیگر را درک کنند، روی این زمینه مدرسه باید نفوذ عوامل گروهی یا طبقه ای را در رفتار افراد کم کند و همه را با توجه به مهارتهای اجتماعی و مبانی تربیتی متوجه ارزشها و آرمانهای انسانی نماید.

انتقادات و اشکالاتی که می توان بر فلسفه پیشرفت گرایی پراگماتیسم وارد است عبارتند از:
1 – عدم اعتقاد به هدف هستی و در نتیجه عدم تعیین هدف غایی برای تربیت.
2 – ترسیم سیمای ناقص و عمل زده از انسان که وجدان و اخلاق تحت سیطره فرهنگ جامعه است.
3 – تعیین ملاک سودمندی برای حقیقت به جای تطبیق اندیشه با واقعیت بیرونی به عنوان یک ملاک ارزشمند و قابل قبول.
4 – تأکید بیش از حد روی روش حل مسئله که تنها می تواند موجب کسب نوعی خاص از معرفت یعنی تجربی شود.
5 – قابل انتقاد ترین بخش فلسفه عمل گرایی نظریه ارزش شناسی آنها است که همه چیز را نسبی تلقی می کنند
6 – هدف و وسیله را یکی تلقی می کنند.
7 – تأکید آنها بر رشد اما بدون مشخص کردن جهت رشد – تأکید میزان مطلوبی نمی تواند باشد.

0
1- اصل ادامه یا پیوستگی تجربه: اصل ادامه تجربه یعنی اینکه هر تجربه چیزی از تجربیات گذشته اخذ می کند و به نحوی و از طریقی در تجربیات آینده تأثیر می گذارند.

2- اصل تأثیر متقابل: همانطور که باید شرایط عینی و خارجی را در نظر گرفت، شرایط درونی فرد نیز عامل مهمی در تجربه هستند. اصل تأثیر متقابل رابطه این دو عامل را مشخص می سازد. تجربه معمولی نتیجه تأثیر متقابل این دو عامل است. این دو عامل با هم یا تأثیر متقابل آنها در یکدیگر موقعیت را تشکیل می دهند.

3- اصل مربوط به کنترل اجتماعی: این حقیقت که هر فردی در جامعه تا حد زیادی تحت کنترل اجتماعی است و اینکه این کنترل به طور محسوس آزادی شخص را محدود نمی سازد قابل انکار نیست. افراد در مراحل مختلف زندگی تحت کنترل اجتماعی هستند.

4- اصل مربوط به آزادی: به نظر دیویی، تنها آزادی، آزادی عقل است. آزادی عقل وقتی تحقق می یابد که فرد بتواند قضایای مختلف را مورد مشاهده و بررسی قرار دهد، هدف های اساسی و با ارزش برای خود انتخاب کند و با استفاده از وسایل مقتضی برای نیل به هدف های خود اقدام کند.

5- اصل مربوط به هدف: یک هدف صحیح ابتدا به صورت یک محرک درونی ظاهر می گردد. ممانعت در اجرای فوری این محرک آن را به صورت تمایل در می آورد؛ ولی نه محرک درونی و نه تمایل هیچ کدام هدف نیستند. هدف به منزله یک نقطه نظر نهایی است، یعنی هدف متضمن پیش بینی نتایجی است که در اجرای محرک درونی ظاهر می شود و پیش بینی نتایج کار عقل و خرد است.

0
دیوئی در بحث از آموزش و پرورش و هدف آن می‌گوید: «هدف‌های تربیتی هم مثل هدفهای سایر فعالیت‌های انسانی، متعدد و گوناگونند و هیچ‌یک نمی‌تواند بقیه را زیر بال بگیرد و همه فعالیت‌های تربیتی را رهبری کند...» یک هدف تربیتی مطلوب دارای خصایص و ویژگی‌هایی اینچنین است:

الف) هدف تربیتی در مورد هر کس باید بر فعالیت‌ها و احتیاجات اصیل او که شامل عادت‌های اکتسابی هستند، مبتنی باشد.

ب) هدف تربیتی باید با اوضاع و احوال محیط شخص موافق باشد تا حصول آن میسر شود.
به عبارتی هدف‌هایی که از خارج برفرد تحمیل می‌شوند، قابل حصول نخواهند بود.

پ) هدف تربیتی باید عینی و قابل ادراک و قابل تحقق باشد. هدف‌های بسیار کلی و انتزاعی برای کودک قابل درک نیستند از این‌رو، تحقق نمی‌پذیرند.

به نظر دیوئی، هدف آموزش و پرورش راهنمایی دانش‌آموز براساس رغبتها و فعالیت‌های شخصی او به رشد و تکامل است که از راه شرکت در راههای دموکراتیک زندگی انجام می‌گیرد.
دانش‌آموز باید انعطاف‌پذیری، سازگاری و قدرت تجدید ارضای نیازهای حال و آینده‌اش را داشته باشد.
به نظر پراگماتیست‌ها، آموزش و پرورش یک عمل اجتماعی است. زیرا دانستن و انجام دادن به همدیگر بستگی دارند. پس یادگیری ضمن زندگی انجام می‌گیرد مخصوصا اگر فرد فعالیت‌های زندگی را شخصا انتخاب کرده باشد. آموزش و پرورش شامل مجموع تجاربی است که شخص در نتیجه تماس با محیط اجتماعی و طبیعی کسب می‌کند. زندگی، مربی واقعی است.
دانش‌آموز به مدرسه می‌رود برای این که آنجا را دوست دارد و جای فعالیت و نشاط است. فعالیت‌های مدرسه برای او شادی آورند و با نیازهای او سازگارند.

مربی ابتدا باید برای حل دو مشکل یا مساله زیر بیندیشد:
1- چگونه بیشترین تجربه‌ها را به کودک بدهم؟
2- چگونه می‌توانم این تجربه‌ها را راهنمایی کنم؟

به نظر پراگماتیست‌ها وقتی معلم توانست این دو مساله را حل کند دیگر آموزش خواندن و نوشتن و حساب کردن برای او چندان مهم نیست.
بنابراین مربی باید وظایف زیر را انجام دهد:
الف - دانش‌آموزان را از هر لحاظ بشناسد.
ب - همیشه در نظر داشته باشد که آموزش و پرورش فعالیتی است مبتنی برطبیعت کودک.
پ - با توجه به این که فعالیت‌ راه طبیعی یادگیری است، فرصت‌ها و امکاناتی برای دانش‌آموز فراهم آورد تا او فعالیت کند.
ت - مسایل و مشکلاتی که در کلاس طرح می‌شود را با کمک خود دانش‌آموزان حل نماید، زیرا این مسایل متناسب با سن و استعداد و نیازهای دانش‌آموزان هستند
ث - دانش‌آموزان را طوری تربیت کند تا آنان خود شخصا مسایل موردعلاقه‌شان را انتخاب کنند و مسایل و مشکلاتشان را طبقه‌بندی کنند و از لحاظ اهمیت و اولویت مورد بحث قرار دهند.
ج - مربی همیشه به یاد داشته باشد که آزادی دادن به دانش‌آموزان وسیله‌ است نه هدف به این منظور که ایشان بتوانند فعالیت کنند.
چ - به دانش‌آموزان امکان دهد که اشتباه کنند زیرا یادگیری نمی‌تواند بدون اشتباه انجام بگیرد، جز این‌که مربی باید به طور غیرمستقیم ایشان را به اشتباهاتشان متوجه گرداند.